آغوش تو...

لعنتی دلم برات تنگ شده

لعنتی دارم بی تو میمیرم

لعنتی دارم جون میدم

آغوش تو......

چشمام خشک شد از بس به گوشی نگاه کردم....

کجایی آخه تو بی وفا

بی وفای پر مدعا

آغوش تو......

انگار نه انگار به من میگفتی بی من نابودی

انگار نه انگار یه روزگاری عاشقم بودی...

 

آغوش تو......

آغوش تو
         سرکوبِ
                 هیاهویِ
                          جهان
                               است...

آغوش تو......

چرا انقدر دروغگویی؟؟؟؟ چرا انقدر دورویی؟؟؟؟؟ چی ازم میخواستی؟ مگه پاکی احساسمو نمیدیدی؟ مگه نمی دونستی چقدر عاشقتم چی برات کم گذاشتم تو این سالها من که همه چیمو دادم برات همه جوره پات نشستم با هر سازت رقصیدم با هر شرایطت ساختم همیشه و هر وقت که اراده کردی من بودم خیالت از داشتن من راحت بود هر روز یه فیلم جدید یه قصه جدید ....... میدونستی اگه یه ماه هم نباشی بازم من هستم بکشیم هم من هستم نابودمم که کنی من هستم سلطان من دیگه میخوام برم دیگه میخوام خیالت از من راحت نباشه هرچند که منو واسه بازی میخواستی انقدرر سرت شلوغه و دلت گرم که اصلا یادت نیست یکیو بدبخت کردی و به حال زار خودش رها کردی دلم خیلی پره یه دنیا حرف‌ یه دنیا بغض دارم مرگ یه بار شیون یه بار میزنم ضربه آخرو به خودم و میرم این آخرین پیغامم بود که اینجا نوشتم این پیج رو که به عشق تو ساختم رو بهت تقدیم میکنم این آخرین و بزرگترین یادگاری من به تو...‌‌ هرچند برات بی ارزشه ولی برای من یه دنیا عشق بود بارها بهت گفتم هر کلمش از عمق وجودم نوشتم ....... رو دریا نمیشد خونه ساخت. من اشتباه کردم فقط یه دعا دارم برات: ایشالا  تا یه عمر در حسرتم بسوزی هنوزم عاشقتم به خدا سپردمت آغوش تو......ادامه مطلب

خداحافظ امیرم

خداحافظ سلطانم

خداحافظ عشق بی نهایتم

خداحافظ روزهای عاشقیم

خداحافظ عشق بی تکرارم

خداحافظ دلخوشیم

خداحافظ دلیل دلتنگی هام

خداحافظ یار غارم

خداحافظ همه دلخوشیام

خداحافظ روزهای خوب. روزهای بد

........

آغوش تو......

آغوش تو... و آغوشِ تو بودکه ثابت کرد...گاهی در حصار دستانِ کسی بودنمیتواند اوجِ آزادی باشد ... + نوشته شده در  سه شنبه پنجم دی ۱۳۹۶ساعت 18:56  توسط soli  |  آغوش تو......ادامه مطلب